English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6399 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
monomaia U جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
what about <idiom> U چطور(درمورد چیزی)
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
scatology U وسواس هرزه گویی وسواس نجاست
schizothymia U جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
intraspecies U شامل گروه بخصوصی
it is particularly difficult U یک اشکال بخصوصی دارد
intraspecific U شامل گروه بخصوصی
bulbed cherrylock rivet U نوع بخصوصی پرچ کور
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
unclassified U در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
ward heeler U کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
in the irons U سوار اسب بخصوصی شدن
Methodism U پیروی از متد یا روش بخصوصی
talk up <idiom> U صحبت درمورد
career woman U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
stenophagous U تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
career women U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
stenohaline U زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
in on <idiom> U اطلاعاتی داشتن درمورد
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
whimsies U وسواس
maggot U وسواس
maggots U وسواس
whimsey U وسواس
humorousness U وسواس
scrupulousness U وسواس
humoursomeness U وسواس
whimsy U وسواس
whimsicality U وسواس
whimseys U وسواس
fantasy U وسواس
scrupulosity U وسواس
over caution U وسواس
scape U وسواس
crankiness U وسواس
whim U وسواس
whims U وسواس
freak U وسواس
freaks U وسواس
of no scruples U بی وسواس
fantasies U وسواس
soil conservation U مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
get wise to something/somebody <idiom> U درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> U عمیقا فکر کردن درمورد
get the goods on someone <idiom> U فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
finicality U دیرپسندی وسواس
accuracy compulsion U وسواس دقت
ablutomania U وسواس شستشو
hyperprosessis U وسواس دقت
he has a maggot in his head U وسواس دارد
whim wham U خیال وسواس
meticulosity U وسواس در دقت
finically U ازروی وسواس
obsession U وسواس فکری
obsessions U وسواس فکری
reptition compulstion U وسواس تکرار
hyperprosexia U وسواس دقت
compulsion U وسواس عملی
delire du toucher U وسواس لمس
scrupulously U از روی وسواس
trichotillomania U وسواس مو کنی
arithmomania U وسواس اعداد
onomatomania U وسواس کلامی
scrupulousy U از روی وسواس
scruple U وسواس داشتن
compulsions U وسواس عملی
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
give someone the benefit of the doubt <idiom> U همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
food for thought <idiom> U درمورد چیز باارزش فکر کردن
search one's soul <idiom> U کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
freeboard U حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
obsession U فکر دائم وسواس
obsessions U فکر دائم وسواس
bays U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
To be patient with someone . U درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
tie up <idiom> U تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
obsessive compulsive state U حالت وسواس فکری- عملی
the freak takes him U وسواس میگیردش وسواسش میگیرد
scruple U نهی اخلاقی وسواس باک
context sensitive help key U کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
achloropsia U نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
valetudinarianism U احساس ضعف و سستی وسواس سلامتی
aerostatics U علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
purists U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
insanity U جنون
madness U جنون
lunacy U جنون
mental a U جنون
dementia U جنون
psychosis U جنون
hydromania U جنون اب
dt's U جنون خمری
insanely U از روی جنون
permanent insanity U جنون دائم
catatonia U نوعی جنون
dromomania U جنون مسافرت
f. of love U جنون عشق
amok U درحال جنون
maniaphobia U جنون هراسی
lunes U حمله جنون
lyssophobia U جنون هراسی
erotomania U جنون جنسی
delirium tremens U جنون الکلی
dipsomania U جنون الکلی
tarantism U جنون رقص
kleptomania U جنون دزدی
to d. U تاسر حد جنون
run mad U به جنون مبتلاشدن
perdiodical insanity U جنون ادواری
foolishly U جنون امیز
oniomania U جنون خرید
folie a deux U جنون دو نفری
hypomania U جنون خفیف
peregrinomany U جنون سفر
dementia praecox U جنون جوانی
schizophrenia U جنون جوانی
hebephrenia U جنون جوانی
lattah U جنون لاتا
latah U جنون لاتا
nymphomania U جنون شهوانی زن
kleptomania U جنون سرقت
oenomania U جنون خمری
dementia praecox U جنون زودرس
jimjams U جنون خمری
cw system U سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
satyriasis U جنون شهوانی مرد
pyromania U جنون ایجاد حریق
hypomanic U دارای جنون خفیف
lunes U حرکات جنون امیز
germanomania U جنون المان مابی
gallomania U جنون فرانسوی مابی
bibliomania U جنون کتاب دوستی
frenzied rage U خشم جنون امیز
mythomania U جنون دروغ یا اغراق گویی
kleptamaniac U کسی که جنون دزدی دارد
gone amok U جنون آنی [روان شناسی]
running amok U جنون آنی [روان شناسی]
amuck U جنون آنی [روان شناسی]
amok U جنون آنی [روان شناسی]
frenzy U جنون انی دیوانه کردن
balletomania U عشق یا جنون نسبت به بالت
hypochondriacal U دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
subschema U زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
amuck U جنون آدم کشی [روان شناسی]
amok U جنون آدم کشی [روان شناسی]
running amok U جنون آدم کشی [روان شناسی]
gone amok U جنون آدم کشی [روان شناسی]
schizo U شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
psychokinesis U عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
manic-depressives U دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive U دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic depressive U دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
general paresis U جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
frenzied attacker U فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
person running amok U فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
amuck U یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
paranoia U جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
nymphomanic U دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com